2-8**حسن ختام
الــا یــا ایــهــا الــسـاقـی! ز مـی پُر سـاز جـامـم را
کـه از جـانـم فـرو ریـزد، هـوای نـنـگ و نـامـم را
از آن مـی ریـز در جـامـم کـه جـانـم را فنا سازد
بـرون سـازد ز هـسـتـی، هـسته نیرنگ و دامم را
از آن مـی ده کـه جـانم را ز قید خود رها سازد
بـه خـود گـیـرد زمـامـم را، فـرو ریـزد مـقـامم را
از آن مـی ده کـه در خـلـوتـگـه رندان بیحرمت
بـه هـم کـوبد سجودم را، به هم ریزد قیامم را
نــبــودی در حـریـمِ قـدسِ گـلـرویـان مـیـخـانـه
کــه از هــر روزنــی آیـم، گـلـی گـیـرد لـجـامـم را
روم در جـرگـه پـیـران از خـود بـیخـبـر، شـاید
بـرون سـازنـد از جـانـم، بـه مـی افـکار خامم را
تـو ای پـیـک سـبـکـبـاران دریـای عدم، از من
بـه دریـادارِ آن وادی، رسـان مـدح و سلامم را
به ساغر ختم کردم این عدم اندر عدم نامه
بـه پـیـرِ صـومـعـه بـرگـو: بـبـیـن حُسـن ختامم را
امام خمینی